English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2767 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She mistook me for somebody else . U مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to run riot U رد عوضی
substitutional U عوضی
mistook U عوضی گرفتن
misnomer U نام عوضی
misnomers U نام عوضی
elf child U بچه عوضی
mishears U عوضی شنیدن
misdeal U برگ عوضی
mishear U عوضی شنیدن
misheard U عوضی شنیدن
mishearing U عوضی شنیدن
misplace U درجای عوضی گذاشتن
lain U اختفاء در لباس عوضی
incog U پوشیده بانام عوضی
substitvtionary U عوضی جای چیزدیگرگذاشته شده
parostosis U پیدایش استحوان در جای عوضی
misplacement U وضع چیزی در جای عوضی
wrongshipped U محمولهای که عوضی ارسال شده
You gave me the wrong key . U کلیدی که به من دادی عوضی بود
belying U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
personate U در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
belie U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
I often confuse the twin brothers . U من این دوقلوها رااغلب باهم عوضی می گیرم
paranomia U اشفتگی دماغی که نشانه ان عوضی نامیدن چیزها است
eclipses U گرفت
eclipsed U گرفت
eclipse U گرفت
eclipsing U گرفت
eclipe of the moon U ماه گرفت
the wind rises U بادوزیدن گرفت
solar eclipse U گرفت خورشید
tethanus U گرفت عضلانی
lunar eclipse U گرفت ماه
dynamic dump U رو گرفت پویا
originals U که از آن می توان کپی گرفت
he went his way U راه خودراپیش گرفت
original U که از آن می توان کپی گرفت
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
the doctor bled me U دکتراز من خون گرفت
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
dump U رو گرفت روبرداری کردن
A surge of anger rushed over me . U سرا پایم را فرا گرفت
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
he talked himself hoarse U انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
She had a heart attack . U قلبش گرفت ( حمله قلبی )
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
It was engraved on my mind . U درزهنم نقش گرفت ( بست )
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
This idea took root in my mind. U این نظریه درفکرم ریشه گرفت
He was granted a grade promotion. U یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
Where can I contact Mr …. ? U کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
tantalus U تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
air brush U برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law U ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
the lancet was infected U نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables U الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking U حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
from each other <adv.> U از هم دیگر
other U دیگر
further U دیگر
furthers U دیگر
furthering U دیگر
else U دیگر
others U دیگر
alternative U شق دیگر
alternative U دیگر
no more U دیگر نه
alternatives U شق دیگر
next U دیگر
furthered U دیگر
alternatives U دیگر
secus U از دیگر سو
again U دیگر
anymore U دیگر
thence U دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
another U دیگر
one an other U یک دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
he is no more U او دیگر
never more U هرگز دیگر
to wit U بعبارت دیگر
next year U سال دیگر
otherwhence U از جای دیگر
my other books U کتابهای دیگر من
to be no more U دیگر نبودن
none other than U هیچکس دیگر جز
on more U بار دیگر
other U نوع دیگر
nevermore U هرگز دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
no more of that U بس است دیگر
again U از طرف دیگر
yon U ان یکی دیگر ان
at the same time [on the other hand] <adv.> U به ترتیب دیگر
et al U و در جای دیگر
another U شخص دیگر
another U یکی دیگر
elsewhere U درجای دیگر
withil U ازطرف دیگر
elsewhere U بجای دیگر
elsewhere U نقطه دیگر
shunted U به خط دیگر انداختن
at a later period U در موقع دیگر
what more do you want U دیگر چه می خواهید
shunt U به خط دیگر انداختن
about-face U سوی دیگر
on the opposite side U در انسوی دیگر
otherness U چیز دیگر
otherwhere U جای دیگر
otherwhere U در مکان دیگر
otherwhile U گاه دیگر
otherwhile U وقت دیگر
tother U بعدی دیگر
t' other U بعدی دیگر
otherworld U دنیای دیگر
shunts U به خط دیگر انداختن
another guess U قسمتی دیگر
scilicet U بعبارت دیگر
aliunde U از منبع دیگر
alternative unit U واحدهای دیگر
so muchthe worse U دیگر بدتر
another day U یک روز دیگر
nevermore U دیگر ابدا
otherguise U جور دیگر
about-faces U جهت دیگر
about-faces U سوی دیگر
the other two U دوتای دیگر
on the other hand U از سوی دیگر
on the other hand U ازطرف دیگر
on the other part U از طرف دیگر
about face U سوی دیگر
about face U جهت دیگر
others U نوع دیگر
variant U نوع دیگر
other people U مردم دیگر
othergates U جور دیگر
beside U ازطرف دیگر
othergates U طور دیگر
otherguess U نوع دیگر
otherguess U جور دیگر
otherguess U بروش دیگر
about-face U جهت دیگر
another guess U نوعی دیگر
namely <adv.> U به عبارت دیگر
to wit <adv.> U به عبارت دیگر
videlicet U به عبارت دیگر
in fact U به عبارت دیگر
no longer U نه دیگر [زمانی]
otherwise <adv.> U طور دیگر
on the other side <adv.> U طور دیگر
on the other hand <adv.> U طور دیگر
by the same token <adv.> U طور دیگر
a horse of another colour [different colour] U مطلبی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U طور دیگر
apart from that <adv.> U طور دیگر
alternatively <adv.> U ازطرف دیگر
Recent search history Forum search
1popsicle
1pedal pamping
1اصلاح ترجمه
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com